گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم...
که دگر باز از این گونه خطاها نکنم...
بوسه دادی و چو برخواست لبت از لب من...
توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم...
آدم ها تــنــــها که نـباشند ،
مــي رو نــــد ....
تــنــــها که مـي شوند ،
بــــرمـــي گــــردند ...
وقتـــي که بـــرگـــشــتــنــد
تــنــــــــها لايق يک جمله اند :
" هِـــــــررررری "
בوسـتــــ בارَم בستـ َـم را بگیـرے و زیـر گوشـَم زمـزمـه ڪُنـے
ڪه پـُشـتـــ פֿـوابــ هـ ــآے نـا آرام تـو . . .
چیـزے بیـش از نـگـرانـے هـ ــآے زنـ ــآنـه نیسـتـــ
בستـَتــــ را بگیـرَم و زیـر گوشـَتـــ زمـزمـه ڪُنـم
ڪه پـُشـتـــ نگـرانـے هـ ــآے زنـانـه مـَטּ . .
مـَرבے ایستـ ــآבه ڪه בیـوانـه وار בوسـتـش בارَم . . .
سلامتیِ من توکفن
٬ سلامتیِ قبر تنهای من٬
سلامتیِ اشک دوستای من
٬ سلامتیِ آروم خوابیدنِ من٬
سلامتیِ روزِ راحت شدن بقیه از دست من٬
سلامتیِ مرگ ناگهانیِ من... .
چه سخت کسی رودوست داشته باشی
نتونی بهش بگی دوستت دارم
خدایا....؟!
فقط میخواهم تو مرا بازخواست کنی...!!

شبها
زیر دوش آب سرد
رها میکنم بـغـــــض
زخمهایم را
هیــــچ کس اشکهای بی کسی ام را نــدیــد
با حق به جانبی میگویند
خیلی خوشی
خوشی زده زیر دلــــت!
هه ii ...
آری! من میخواهم تو اینگونه بیندیشی !
انقـבر مرآ از رفتنت نترساטּ ...
قرآر نیس همیشـﮧ بمانیـمـ ،
روزے همـﮧ رفتنـے انـב ...
مانـבטּ بـﮧ پآے ڪسے معرفت
میخواهـב نـﮧ بهآنـﮧ
حالآ مے گویمـ : رفتـے بـﮧ בرڪ !
لیآقت مانـבטּ نـבاشتے

چقـَـدر سختهـ تـــو خیآلِت سآعتهــآ بآهآش حَرف بزنے!
امــآ وقتــے دیدیش،
هیچــے جُز سلامنتونے بگــے!
چقدر سخــتهـ وقتے پشتت بهشــهـ
دونهـ هآے اشک گونت رو خیس کنـــهـ
امآ مجبــور بآشے بخندے
کهـ نفهمــهـ هنوزَم دوسِش دارے!